عطر غفلت
دعای توسل که شروع شد هر کسی یه گوشه ای خزید.چراغ ها رو خاموش کردند و مداح شروع به روضه خوانی کرد همه ضجه و ناله می زدند، از حال و هوای جنگ و جبهه غیر از این هم انتظار نمی رفت.
کنار چادر بالا رفت و شبهی وارد شد به هر کس که می رسید می گفت قبول باشه برادر،التماس دعا و شیشه ای عطری